غیبت و موقعیت های دراماتیک
حمید تلخابی
غیبت، از مادهی غیب به معنای خفاء و عدم ظهور است، هر آنچه از دیدهی ظاهری انسان مخفی شود را غائب، و این خفاء را غیبت میخوانند؛ مسئلهی غیبت، تنها مختص به امام عصر نبوده است، بلکه طبق بیان قرآن کریم و روایات فراوان تعدادی از پیشوایان گذشته نیز مانند: صالح، یونس، موسی، عیسی و خضر غیبت نموده و از انظار مردم پنهان میشدند.
ابوبصیر میگوید: از امام صادق شنیدم که میفرمود: «ان سنن الانبیاء علیهم السلام بما وقع بهم من الغیبات حادثه فی القائم منا اهل البیت، حذو النعل بالنعل و بالقذّه...» (مجلسی، ج 51، 1404ه: 146). تمام غیبت های پیامبران در زندگی قائم ما اهل بیت نیز مو به مو جاری است.
غیبت به معنی آنست که طالبان نیل به ساحت حضور، نتوانند به راحتی به مقصود خود واصل شوند. بنابراین، غیبتِ گاه و بیگاه پیامبر اکرم که در آن در غار حراء و یا دیگر مکانها به عبادت میپرداختند، و نیز غیبتهای انبیای دیگر ـ همچون سفر حضرت موسی به کوه طور ـ را نیز، میتوان دوران غیبت اینان خواند. زیرا این دوران با دوران غیبت کبرای حضرت حجت کاملا مانندگی دارد. این سنت، پیوسته در بستر تاریخ جریان داشته و در امتزاج با واقعیتهای انسانی هر برهه از تاریخ، نگاههای معطوف به خود را دگرگون ساخته و هر بار به انگیزههای مختلف به گونهای تفکربرانگیز رخ داده است. انبیای پیشین در مسیر تبلیغ و انجام رسالت خود، گاه مجبور شدهاند از این شگرد استفاده نموده و از منظر عمومی پنهان شوند. این سنت غیبت در مورد حقیقت برتر نیز که همان ذات باریتعالی است، قابل پیجویی است؛ «پارهای از الهیدانان روزگار جدید، مانند مارتین بوبر، معتقدند که خداوند پیشتر با ما سخن میگفت، اما اکنون خاموش شده است، گویی خدای حیّ، دیگر خویشتن را بر ما آشکار نمیکند و بالاتر از آن گویی خویشتن را از ما پنهان میدارد. انسان معاصر در عصر سکوت خداوند بسر میبرد (نراقی،1390: 61 ـ 62).
این تلقی از غیبت، مختصات وجودی بحث را همگانی و جهانی میسازد و انسان را همواره در مواجهه با موقعیت غیبت میداند؛ سلوک عرفانی مبتنی بر دو پیشفرض است: نخست آنکه- خدایی وجود دارد؛ دوم آنکه- آن خدا (ولو به طور موقت) از حیطهی تجربهی سالک غائب است. غایت مطلوب سالک این است که آن غیبت را به حضور تبدیل کند (همان، ص 59).
اما خواست و میل باری تعالی چنان چه از حدیث قدسیاش برمیآید، تجلی و آشکارگی است. «... کنت کنزا مخفیا؛ فاحببت ان اعرف. فخلقت الخلق، لکی اعرف...» (مجلسی، ج 84، 1404 ه: 199 ـ 344). پس اگر اختفایی مقدر است، ناشی از حکمتی است که درک امر غائب را به مرتبهی دغدغه و ضرورتی وجودی بدل میسازد. کسوف امر الهی، هم میتواند سرچشمهی دلنگرانیها و اضطرابهای وجودی باشد و به صورت بحران ایمانی نمود یافته و غایت و ارزش هستی و زیست را به چالش بگیرد. ملال و دلسردی پیامد و ادامهی طبیعی چنین رویکردی است که چنین فضایی را در رمانها و داستانهای مدرن به کرات، خواندهایم. سرآمد چنین طرز فکر ادبییی، ساموئل بکت است. بزرگترین دغدغهی شخصیتها و قهرمانان داستانهای بکت این است که چگونه روز را سر کرده و به شب و خواب آن ختم کنند. شخصیتهای داستانهای او، سرگرم جزییات مسخرهای هستند که اگر حرف حساب بکت پشت آنها نبود واقعا آدم را کلافه میکردند. از سوی دیگر کسوف امر الهی، برای کسانی که به نشانهها و رویدادهای آسمانی توجه دارند، ضرورت ظهور را برجستهتر میکند.
چیزی که در تمامی این غیبتها نمود مییابد، طلب و جستجوی امر غائب است. در واقع شاید این غیاب، انتخاب عامدانهای از سوی خود شخص غائب است تا انگیزش و طلبی را به وجود آورد که در زمان ظهور چندان نمود ندارد. هیدگر در توصیف این اشتیاق دور شدن ناگهان پرنده از چشم را مثال میزند؛ هرچه فاصلهی پرنده از ما بیشتر میشود، اشتیاق ما را به دیدن خود بیشتر میسازد. انتظار مولد شوق است و شوق، آغاز کنشگری در ابعاد قهرمانانه است. وصل کار سادهای نیست. مرد راه میخواهد. مردی که حاضر است زندگیاش را بر سر حقیقتی بزرگتر معامله کند. از این منظر غیاب حقیقت، یک راهکار تحولساز و انقلابی است. و هرچه پشتوانهی درک و دریافت ذهنیّت ما از مورد غیاب، وسیعتر و فراختر باشد، ابعاد تحول در ما بزرگتر خواهد بود.
غیبت منجی در ذات خود اسرارآمیز است. گرچه منجی پنهان از انظار مینماید، اما داخل در جهان است. برخی پدیدهها از فرط آشکارگی، در خفایند. غبار عادت پیوسته در مسیر تماشاست. غیبت امری، با فقدان آن برابر نیست. چه بسا غائبینی که نقش مؤثرتری نسبت به حاضرین ایفا میکنند. غیاب امر مطلوب، میتواند در حکم انگیزش اعتقادی و زیباییشناسانه برای فرد منتظر باشد.
از سوی دیگر غیبت منجی سنتی دیرینه و الگویی جا افتاده است. این مضمون دینی دارای معانی و تلویحات مهدوی بوده، نقشمایهای است که به صورت فراگیر ایدهی روایی را متأثر میسازد و آن را پویا و پرتحرک مینماید. با تحلیل و بازخوانی دوباره موقعیتهایی که قهرمان در آنها ناپدید شده است، کیفیات شگفتانگیزی از عناصر داستانی موجود در این موقعیتها آشکار میشوند و از این طریق عرضهی این بنمایه در نگاههای متنوع و سبکهای متعدد به واسطه شگردهای روایی امکانپذیر خواهد شد.
شناخت ابعاد گوناگون این بنمایه همچون بعد سیاسی، اعتقادی، معرفتی، انسان شناسی و هستی شناسی بر اهمیت آن میافزاید. این بنمایه ترک و گذار از موقعیتی پیچیده و اسرارآمیز به موقعیتی غنیتر و بالغتر را در خود نهفته دارد. انسان در این موقعیت محک خورده، نسبت خود با هستی و انسان کامل را شناسایی مینماید؛ زیرا مواجهه با تقابلهای دوگانهی خیر و شر، همواره تحول و بازشناسی را در پی داشته و هر تحولی با دست آوردی همراه خواهد بود.
1. نراقی، آرش (1390) حدیث حاضر و غائب. تهران: نشر نگاه معاصر
2. مجلسی، محمد باقر (1404 ه) بحارالأنوار، ج 84، موسسه الوفاء، بیروت.
افزودن دیدگاه جدید